ارسالکننده : رضا اصفهانی در : 86/8/19 8:45 صبح
|
|
|
اگر پروردگار ستارالعیوب است چرا عرفا از گناهان و درون انسان خبر دارند؟
در این که غیر از پروردگار عالم مانند پیامبران، اوصیا و بعضی از اولیاء غیر معصوم و اهل معرفت به باطن و درون عالم و موجودات علم دارند جای شک نیست؛ و برای این که عدم منافات میان ستارالعیوب بودن پروردگار و علم آنان به درون انسان روشن گردد، دو نکته را به اختصار توضیح می دهیم: نکته اول؛ از بعضی آیات قرآن کریم که سرنوشت اخروی مجرمان را مطرح می کند وآیاتی که عذاب دنیایی بعضی از تبه کاران را بیان نموده، استفاده می شود که ستارالعیوب بودن پروردگار به طور مطلق نبوده و درباره همگان به یک معنا نمی باشد بلکه ظهور عیب بعضی از افراد معلول نوع عملکرد اختیاری خود انسان است و ستارالعیوب بودن حضرت حق به چنین عیوبی تعلق نمی گیرد. علاوه آن که معقول نیست عده ای هر معصیتی را مرتکب شوند و از ظهور و آشکار شدن آن نیز ابایی نداشته باشند واز طرفی ستارالعیوب بودن حضرت حق مانع ظهور عیوب آنان باشد. پس ستارالعیوب بودن خداوند نسبت به افرادی است که عیب آنان و عمل آنها با سوء اختیار و تکرار عمدی که ابایی از آشکار بودن عیب و گناه را ندارند، نباشد. به عبارت دیگر ستارالعیوب بودن در مراحل اولیه خطای انسان است تا او فرصت توبه داشته باشد اما اگر بی پروا بود رسوا می شود. لطف حق با تو مدارا کندچو از حد گذشت رسوا کند نکته دوم؛ اولیاء الهی مظهر صفات حق اند و آگاهی آنان به باطن افراد، نمونه ای از آگاهی خداوند به باطن افراد است، لذا آنها همانند روش خدایی، آگاهی خودشان را به دیگران منتقل نمی کند مگر در موارد لزوم؛ علاوه بر این که قدرت آگاهی دارند اما گاهی و به مقدار لازم از این قدرت استفاده می کنند. اما اصل این که چگونه و به چه دلیل، خبر از درون انسان دارند. این نشأت گرفته از مجاهده آنان با نفس و عبور از ظاهر عالم مادی به باطن عالم است و به تعبیر مرحوم علامه: «هرگاه برای انسان انقطاع «من» از «تن» حاصل شود دیگر هیچ مانعی باقی نمی ماند و این انقطاع با علم مفید و عمل نیک حاصل می گردد و آنگاه حقیقت نفس و مراتب و موجودات و اسرار باطنی آن عالم را مشاهده خواهد کرد» (رساله الولایه (طریق عرفان)، ص 45، علامه طباطبایی). بنابراین علم به حقایق پوشیده و پنهانی که پس از مرگ طبیعی معلوم خواهد شد، پیش از آن نیز برای انسان امکان پذیر است و می توان به درون و باطن موجودات علم پیدا کند. با توجه به آنچه گفته شد؛ علم به باطن و درون افراد نیز منافاتی با ستارالعیوب بودن پروردگار ندارد. چون انسان هایی که به این مرتبه و درجه از قدرت نفس رسیده اند، جزء آنچه را مطلوب و مرضی الهی است نخواهند دید. بنابراین صرف علم به باطن برای افراد کمال یافته، عیوب مستور و پنهانی افراد آشکار نخواهد شد وعالمان به غیب و باطن برخوردار از صفت ستاریت خواهند بود. علاوه آن که تمام اراده ها در طول اراده الهی است و برای چنین انسان هایی ِهرگز اراده ای که برخلاف مراد پروردگار باشد محقق نخواهد شد.
برگرفته از http://rss.nahad.ir | |
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا اصفهانی در : 86/8/13 12:16 عصر
دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است :
1) آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند
عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
2) آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بی شخصیتاند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهاشان یکی است.
3) آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند
آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که هماره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.
4) آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند
شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم. اماوقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا اصفهانی در : 86/7/29 1:14 عصر
ای برگ، دیگر تو را در پاییز نگاه نمی کنند؟! یا اگر بر تو می نگرند، با یاد گذشته است؟!
ای برگ، دیگر تو را در پاییز با پا، بهتر بگویم با کفش، لمس می کنند؟!
ای برگ، دیگر از خردشدن تو در پاییز لذت می برند؟!
ای برگ، دیگر بر رنگ پریده و بی رمق تو در پاییز می خندند؟!
ای برگ، تو را بعد از مدتی به فراموشی سپرده اند؟!
ای برگ، تو را به فراموشی سپرده اند، در حالی که مدتی آن ها را با رنگ سبزت به وجد می آوردی؟!
ای برگ، تو را به فراموشی سپرده اند، در حالی که مدتی با سایه ات به آن ها آرامش می دادی؟!
ای برگ، تو را به فراموشی سپرده اند، در حالی که شاخه های درخت، با وجود تو تغذیه می شدند؟!
ای برگ، این رسم دنیاست و چاره ای جز سر تسلیم فرودآوردن در برابر آن نداری.
ای برگ، این رسم دنیاست و این رسم برای همه وجود دارد و خرده خرده های ریز ریزت، شاهد آن خواهندبود.
ای برگ، حق آه اجرای چنین رسمی برای کسی دیگر نداری؛ هرچند می دانم تو نمی خواهی هیچ کس به این وضع دچار گردد.
ای برگ، از این ناملایمات، دلتنگ مباش؛ بلکه خوشحال نیز باش، چرا که حداقل در یک زمان کوتاه، مفید بودی.
ای برگ، از این ناملایمات، دلتنگ مباش؛ بلکه خوشحال نیز باش، چرا که خرده خرده های ریز ریزت هر چقدر هم که ریزتر شوند، باز مفید خواهندبود؛ تا ابد.
یا حق - امیر (رضا اصفهانی)
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا اصفهانی در : 86/7/15 9:29 صبح
با سلام
بعضی اوقات دلم میگیره و می زنم تو خط غم و اندوه و جملاتی رو میگم ولی این دوست خوبم مهندس رضوی (علیرضا خان)؛ دمش گرم؛ خدا خیرش بده؛ سریع منو ازون حال در میاره. مثلاً عنوان «لبخند خستگی» منو با بیت با مزه زیر جواب داده :
ماشین زندگی رو بزن تو دنده گاز بده برو ، آب مونده میگنده
یا مثلاً عنوان «دل و یار» منو با ابیات زیبای خودش جواب داده. دقت کنید درعین سادگی، آدم رو به وجد میاره
سلام
نوبت تو نوبت جهد و تلاش
گوشه ای از زندگی است و معاش
تا تو بودی همره طفلان خود
سوته دل سوسن و سوسن مباش
ای کاش همه مردم حتی شاید اونایی که بی مشکل به نظر می رسند، حداقل از لحاظ روانی به همدیگه کمک می کردند که البته این حداقل، کمک بزرگی محسوب میشه.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا اصفهانی در : 86/7/7 12:42 عصر
سلام
شنیدم بعضی از عزیزان من هنوز داغدار فوت همسرم هستند و این مسئله برایشان غیرقابل تحمل است و این مسئله برای من، بخاطر علاقه وافر من به آنها بسیار غم انگیز است. در ابتدا عرض کنم که خود من داغدارترین کَس هستم و به جرأت بگویم اکثر اوقات بغض، گلویم را می فشارد و مشکل تنفسی که یادگار جنگ است مرا بسیار آزار می دهد. این را عرض کردم نه برای این که ناراحتیشان افزون شود بلکه می خواهم بگویم، با تمام این مشکلات، بنده و فرزندان مرا در حالت عادی خواهید دید. ما شیعه هستیم و اعتقاد داریم که مرگ، کوچ به دنیای دیگر است؛ رها شدن است؛ فرد فوت شده، ما را می بیند؛ این هجرت برای ما هم وجود دارد. من یک پیشنهاد دارم برای این عزیزان که بسیار دوستشان دارم و برایشان احترام زیادی قائلم، و آن رفتن به جایی است که فکر می کنید تاب و تحمل آن جا را ندارید؛ رفتن به عمق جایی که فکر می کنید در آنجا از غصه بی تاب می شوید. خواهید دید که آسمان همه جا یک رنگ است؛ چه بسا در آنجا لذت معنوی و شادی فراوان وجود داشته باشد؛ یا خداوند متعال برای شما ثوابی بنویسد و ...
اجداد من اکثراً روحانی و مجتهد بودند و من اگر بخواهم همین الان تا هر موقع که بخواهید روضه بخوانم ولی اطرافیان ما نیاز به محبت و خنده و شادی ما هم دارند. نه تنها کسانی که زنده هستند بلکه کسانی که در دنیای دیگر نظاره گر ما می باشند به این رفتارها نیاز دارند.
البته می دانم همه اینها درس پس دادن پیش این عزیزان بزرگوار که مانند برادر و خواهر خودم هستند، می باشد.
با خنده بیایید و با هم بخندیم و یادگارهای آن مرحومه را بخندانیم. تا خود نخندیم، نمی توانیم کسی را بخندانیم. بخندید دیگه بابا
منتظرم؛ ببینم چی کار می کنید.
کلمات کلیدی :