دانش، زندگانی اسلام و ستون ایمان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

اَعمال خوب

ارسال‌کننده : رضا اصفهانی در : 87/5/19 10:2 صبح

روزها از پی هم می گذرند و گذر عمر حس می‏شود 

زیباترین چهره‏ها بعد از مدت‏ها پیر و خسته می‏شوند

خوش اندام‏ترین آدم‏ها هم شکسته و ناتوان می‏گردند

پولدارترین اشخاص هم بالاخره می‏فهمند که ثروت آن‏ها بیشتر مایه دردسر است

و . . .

پس این عمر به چه دردی می‏خورد ؟!

چیزی که در زندگی لازم است، خدمت خلق و باقیات صالحاتی است که از خود به جا می‏گذاریم

و چه لذت معنوی دارد که در این دنیا، احساسش کنی

خوبی‏های تو دارد در این عالم فانی         برای تو ارزشی بسیار درسرای باقی 

 




کلمات کلیدی :

گوارای وجود منتظران حقیقی

ارسال‌کننده : رضا اصفهانی در : 87/5/15 2:16 عصر

ایام زیبایی است؛

به زیبایی سبزینه جنگل

به طراوت فضای شبنم نشسته

به پاکی هوای خنکای کوهستان

و ای کاش با گذشت ایام،

دوباره بیاید ماه معنوی شعبان

تا ببینم خنده قشنگ کودکان

و آرامش صبر انتظار را بر همه 

می‏بینم در این ایام الله شعبان

و براستی گوارای وجود منتظران حقیقی




کلمات کلیدی :

امروز با زهرا دخترم

ارسال‌کننده : رضا اصفهانی در : 87/5/7 8:31 صبح

امروز زهرا خانم نماز صبح بیدار شد و دنبال من گریه و . . .

بالاخره با من اومد سرکار و این هم عکسش تو محل کارم

خیلی با مزه است نه !!!!




کلمات کلیدی :

وام دهاتی

ارسال‌کننده : رضا اصفهانی در : 87/4/29 3:1 عصر

برا تشویق روستایی‏ نشینی قرار بود وام روستایی بِدن. همه دهاتی‏ها خوشحال شدن. اما نمی‏دونستن چی جوری باید وام بگیرن؛ نه اینترنت و نه آشنایی و نه . . .

حاج برکات (خان برکات) تا قضیه‏رو شنید، دست به کار شد و از تهروون با یکی از ماشینای سواری کولردار و یخچال‏دارش، به همراه چن تا از بچه‏هاش، گازشو گرفت و اومد تا هم هوایی خورده باشه و هم چن تا وام جور کنه تا یه خونه ییلاقی دیگه برا خودش تو یکی از زمیناش بسازه (هرچند به وام نیاز نداشت ولی نمی‏دونم چرا این مایه دارا اینجورین !!!). به راحتی وام ‏رو گرفت و شروع به ساخت ویلا (ببخشید، منظورم ساخت خونه تو دهات بود) کرد.

از قضای روزگار یکی از دهاتی‏ها حاج برکات رو دید و جلو اومد و سلامی کرد و بالاخره حرف به وام کشید و گفت: خان می‏دونی من بعد از کلی دوندگی تازه فهمیدم اگه وام رو بگیرم از عهده پس دادنش برنمیام و . . .

حاج برکات خنده‏ای زیرکانه‏ای کرد و گفت: میتونی وام خودت رو به من بِدی؟ و دهاتی با سادگی تمام گفت: این وام دهاتی، به درد من که نمی‏خوره؛ شما ازش استفاده کن. و حاج برکات اون وام رو هم گرفت و . . .   




کلمات کلیدی :

و خود ابری می‏شوی در آسمان و . . .

ارسال‌کننده : رضا اصفهانی در : 87/4/18 12:45 عصر

سایه‏های ابر آسمان، دلخوشی آرام‏بخشی است که تو را در حالت زیبای انتظار نگه می‏دارد.

انتظاری که صبر در آن معنا می‏یابد و عطش وصال، تجلّی.

شاید همین حالا و در همین حوالی ببارد و خستگی ره را به در بَرَد.

آه که اگر ببارد؛

               ببارد و ببارد . . .

اشک چشمهایت با قطرات باران درهم می‏پیچد و چون پرنده‏ای سپید، سبک بال به پرواز درخواهی‏آمد.

و خود ابری می‏شوی در آسمان و . . .




کلمات کلیدی :

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >