ارسالکننده : رضا اصفهانی در : 89/3/22 9:2 صبح
ای جان خسته من، آرام باش
آرامش تو، نزدیک است؛
چون غلطیدن پری بر زمین؛ با نسیمی . . .
ای جان دلشکسته من، چشم بگشا
نزدیک است، که بخوابی برای ابد
خواب که نه؛
پر بگشایی، رها شوی
ای جان، بغض کردهای؟ . . . چرا؟
لبخندی آرام بر گوشه لب داشتهباش
این دلنشینتر است
با لبخند، رفتن به آرامش ابدی زیباتر است
ای جان، صبر را توشه راه کن؛ . . . حوصله کن
چه بیخیال، جسم سردم را رها میکنی
میدانم این جسم، قفسی بود تو را
اما کمی مهربانتر باش؛ . . . در این لحظه آخر
. . . . . . . .
هرچند تو مهربان بودی و جسمم نامهربان
پرگشودن به سوی حضرت دوست،
دوستداشتنی است
و تو دوست داری که به دوست برسی
و این جسم، دوست نبود تورا
. . . . . . . . .
میدانم قدم برداشتن در کوچه باغ بارانی
قدم که نه؛ دویدن؛ به سوی آرامش و رهایی . . .
تو میخواهی پرواز کنی در عمق آسمان
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا اصفهانی در : 89/3/18 1:59 عصر
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…
«متن بالا که از دردودلهای دکتر شریعتی با خداست رو دو نفر از دوستان خوبم (جناب مهندس بابایی و جناب مهندس رضوی) برام ایمیل کرده بودن»
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا اصفهانی در : 89/3/11 10:0 صبح
یا فاطمه بنت نبی . . .
تولد حضرت زهرای اطهر (س) مبارک
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا اصفهانی در : 89/2/26 10:7 صبح
یاد و امام(رض) و شهدا - دلُ میبره کربُبَلا
............
حضرت زهرای بتول(س) - با اینکه ما نوکرشیم مادر ما بود بخدا
شب حمله همهمه بود - روی لبها زمزمه بود
هی تو دلها واهمه بود - دعوا سر سربند یا فاطمه(س) بود
ذکر لبها وقتی که یا زهرا(س) می شد - همه گره هامون وا می شد
میون کل جبهه ها شلمچه بیشتر از همه -
گرفته بوی فاطمه(س) - گرفته بوی فاطمه(س)
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا اصفهانی در : 89/1/24 10:28 صبح
شاید بگویی زمان چه زود می گذرد، عمر مثل باد می گذرد،
ولی سه سال به سختی گذشت.
انگار با نیروی خدایی که در عالم واقعی الهی بر تو دمیده شده،
با سرعتی چون باد از ما دور می شوی.
اما ما با همین توانی که حضرت دوست در این دنیا به ما عطا کرده،
به سویش می آییم.
شاید آنجا تو را ملاقات کنیم و تاکنون با همین امید مسیر را طی کرده ایم
کلمات کلیدی :