کماکان تو آرزوی بارش باروون
صبح که از خونه زدم بیرون تا به سرکار برم، چند قطره آب رو گونههام نشست و حسابی خنک شدم و خیلی خوشحال؛ خوشحال از این که بالاخره بعد از مدتها، تهروون طراوت باروونو به روی خودش دید. اما این خوشحالی زیاد طول نکشید؛ چون من از کنار یه فضای سبز رد میشدم و این آبپاش تو چمنها بود که منو خیس کردهبود و من کماکان تو آرزوی بارش باروون . . .
کلمات کلیدی :