قدر نعمتهای الهی
تا حالا صبح، دم دمای طلوع آفتاب، از خونه زدی بیرون؟! اونم تو بهار، اردیبهشت.
گل یاس همسایه، که دیوار حیاط سمت کوچه رو پر کرده و بوی اون آدمو مست میکنه.
نم بارونی که زمین رو خیس کرده و هوا رو تمیز.
همه چیز بوی بیخیالی میده.
هوا سرد نیست؛ خنکای نسیم بهاری، نوازشگر گونه تو میشه.
ای کاش کل بیست و چهار ساعت شبانهروز اینجوری بود. آرام و دلنشین . . .
اما اگه همیشگی هم باشه، که دیگه اونو نمیبینیم.
به قولی باید از دست بدی تا دفعه بعد قدرش رو بدونی.
ای کاش تو همه چیز که آدم از دست میده و بعد قدرشرو میدونه، همینجوری بود.
اما میشه از همون اول هم قدر نعمتهای الهی رو دونست و . . .
کلمات کلیدی :