سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نیکوکار از کار نیک بهتر است ، و بد کردار از کار بد بدتر . [نهج البلاغه]

طفل معصوم

ارسال‌کننده : رضا اصفهانی در : 86/9/6 3:20 عصر

 

کودک به چهره پدر و مادر خود زل زده بود و از حرفهای والدینش که مثل توپ بهش اصابت می کرد، چیزی سر در نمی آورد؛ "من میرم زحمت میکشم تا تو دَرسِتو بخونی، ولی تو همش بازیگوشی . . ."

فرزند نوجوونِ خونه با لج به چهره پدر و مادر خودش زل زده بود و دندون قروچه می رفت و واقعاً نمی فهمید که چرا والدینش با حرفهای خودشون معطلش کردن؛ "بچه فلانی رو ببین، فقط درس میخونه و بابا و مامانش تو محل سربلندند؛ ولی تو همش با موهات وَر میری؛ تلویزیون و بازی کامپیوتری رو هم که وِل نمی کنی؛ نمی دونم آخرو عاقبتت چی میشه . . ."

فرزند خونه که حالا برا خودش جوونه برومندی شده، با اخم و وقار خاصی مقابل پدر و مادرش وایساده و باز هم سر از حرفهای اونا در نم آره؛ "ببین تو دیگه بچه نیستی ولی هرچقدر هم که سن داشته باشی، بازم بچه ما محسوب میشی. فکراتو بکن یا درس می خونی، یا باید پی یه کاری بری. ازدواجم که بخای بکنی باید یه شغل آبرومند داشته باشی؛ بدون اونم، عشق و مِشق، همش کشکِ . . ."

فرزند از حرفای پدر و مادر چیزی نمی فهمید و فقط اینو میدونست که

اونا خیلی اینو و

این خیلی اونارو

دوست داره

و اینو هم فهمیده بود که همیشه نه تنها برای پدر و مادر، بلکه برای همه همنوعاش یه طفل معصومه که همگی پیشرفت و تعالی اونو از خدای مهربون طلب می کنند.




کلمات کلیدی :