پنجره مرگ
مردنت بین چون مرگ یک مور، در میان انبوه هزاران مور. آندم شوی آسوده ز غوغایِ چرا شدم ز دنیا کور؛ زندگی و بندگی من ناتمام، که ناگاه دمیده شد در صور . . . بشکند شیشه پنجره دل تا ببینی بزم یک شور ره این است و ندانی چرا قدم نهادن در این ره، تعالی در تو مهربانی و راز دل گفتن با رب العالمین تا گور که آرامبخش قلب دردمند است، صبرِ، در رهی دور
کلمات کلیدی :