دانش، بهترین زیبایی است . [امام علی علیه السلام]

از این ور غش کردم یا از اون ور

ارسال‌کننده : رضا اصفهانی در : 86/8/26 8:53 صبح

صدای هوهوی باد تو امامزاده می پیچه و گاه با حرکت به سمت سوراخهای پدید اومده روی درختا یا دیوارها، صدای سوتی رو پدید میاره؛

صدای سوت ! این صدا برای بعضی ها مثل سوت ایست پلیسه و برای بعضی دیگه مانند سوت حرکت قطار.

صدای سوت ایست ! دیگه تَهِ تَهِ دنیا و بازی هاش اینجاس، پس وایسم و کمی تأمل کنم. ای دل غافل . . .

و صدای سوت حرکت !  خُب دیگه باید کم کم آماده حرکت شد؛ حرکتی بس عظیم، حرکت به سمت دیار باقی و حساب پس دادن؛ وای با چه توشه ای . . .

قبور شهدا زیبایی خاصی به محوطه امامزاده بخشیده؛ دلم، علیرغم تشویش و شرمندگی در مقابل مهربونی حضرت حق، آرامش خاصی توأم با شرمندگی در مقابل ایثار  این بزرگواران، پیدا کرده.

این امامزاده و قبرهای درون محوطه اون، چقدر برام جالبه، حداقل لحظه ای منو به خود میاره و این زمان اندک هم برام غنیمته.

این امامزاده، یه چیزش خیلی جالبه و اونم جاری بودن قنات یا چشمه جوشانیه که بوی طراوت زندگی رو از میونِ قبرها به مشام آدم میرسونه . . .

ای بابا برم سر مزار عزیز یا بهتر بگم عزیزام. چقدر آرامش دارن

                                           سهم من از این دنیا صبوری و سهم تو (شماها)، رفتن و خاموشی

اوه اوه دیر شد یه فاتحه برا هرکدومشون بخونم و برم . . . دوباره دنیا، دوباره مادیات، انگار یادم رفت که همین چند دقیقه پیش داشتم خودمو موعظه می کردم . . . خدایا منو آنی و آنی به خودم وا نگذار و توبه می کنم؛ اونم از نوع نصوح.      

برم برم پول درآوُردن از همه چیز واجب تره . . . این چیزا برام نون و آب نمیشه . . . یادم اومد باید برم حال این پسره رو بگیرم، ناکِس پول مارو نمیاره بده . اَی دادبیداد، سر راه برم یه قیافه هم با این ماشینم برای اونا بگیرم. دلم خنک میشه وقتی میبینم با اون حالِ گرفتشون منو نگاه کنن . . . قبل از رفتن پیش اونا، اول برم یه تیپ بزنم و . . .


کلمات کلیدی :