ارسالکننده : رضا اصفهانی در : 86/5/10 6:24 عصر
سلام علیرضای عزیز؛ این شعر معروف از حافظ را که از طرف جنابعالی به من حقیر، فرزندانم علی و زهرا و مادرم شد، بسیار امیدبخش است. و چون قلب و ذات خودت زیبا بود. دوست دارم همه بخوانند:
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخورای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکنگر بهار عمر باشد باز بر تخت چمندور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتهان مشو نومید چون واقف نه?ای از سر غیبای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکنددر بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدمگر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعیدحال ما در فرقت جانان و ابرام رقیبحافظا در کنج فقر و خلوت شب?های تار |
|
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور باشد اندر پرده بازی?های پنهان غم مخور چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور سرزنش?ها گر کند خار مغیلان غم مخور هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور جمله می?داند خدای حال گردان غم مخور تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور | |
|
|
کلمات کلیدی :