بارالها ! ... ای نهایت آرزوی آرزومندان !ای نهایت درخواستِ درخواست کنندگان ! ای غایت خواسته خواستاران ! ای والاترین رغبتِ راغبان ! ... فروتنی ام برای تو ودرخواستم از توست و مویه و زاری ام به سوی توست . [.امام سجّاد علیه السلام]

کتاب زده

ارسال‌کننده : رضا اصفهانی در : 87/2/21 1:55 عصر

مَمَلی کلّی کتاب تو قفسه داشت. هنوز خیلی‏هاش رو حتی اصلاً ورق هم نزده‏بود.

بازهم موقع نمایشگاه کتاب، کلّی کتاب خرید. کتاب رایانه‏ای، پزشکی، شعر و . . .

به قول خودش کتابا باید قطورتر، رنگی‏تر و زبون اصلی (منظورش لاتین) باشه تا قفسه کتابخونه سِت بشه

چند سال بعد . . .

 مَمَلی حالا چند وقتیه ازدواج کرده و تو یه شرکت نیمه خصوصی، کارمند جزء؛ با سواد دیپلم ردی !!!

کتابایی رو هم که خریده‏بود، الان تو خونه پدریش مونده و بالاخره به یه دردی خورد. بله، درسته که آق مَمَلی

کتابا رو نخوند ولی به درد خورد!!!

عزیزجون، مادر مَمَلی رو میگم،  هر سال قبل از عید که میخواد شیشه‏های پنجره‏ها رو تمیز کنه، کتابارو زیر پاش میذاره و ضمن پاره کرده ورقه‏های کتابای دیگه، برا تمیز کردن ازشون استفاده می‏کنه.

به قول عرف جدید : بَه بَه ؛ بَه بَه




کلمات کلیدی :

گِله ندارم . . .

ارسال‌کننده : رضا اصفهانی در : 87/2/15 2:50 عصر

گِله ندارم از آبی که می‏شود گِل آلود          سپرده‏ام تن خود را به‏ آن تلاطم رود

گِله ندارم از هوایی که شد مِه آلود             چشم گشوده‏ام بر آسمانِ بود و نبود

گِله ندارم از خستگیِ دردِ روح و وجود          که حاصل آن درد هست، همه سود

گِله ندارم از شرّ همهه زمانه پر دود            که می‏گذرد تمام ایّام بر من، چه زود

در تلاطم این چرخه شوریده موجود             آرام و صبور، توکّل بر آن صاحب جود




کلمات کلیدی :

تویی که اومدی و زود رفتی

ارسال‌کننده : رضا اصفهانی در : 87/2/14 10:32 صبح

 

دیر اومدم، ولی اومدم

گرفتار بودم، ولی به یادت بودم

فقط به یادت که نه؛ همیشه، با تمام وجودم مقام والای تو رو تحسین می‏کنم

تویی که همسفر من بودی و معلم من

تویی که نه تنها معلم دانش، بلکه معلم دین و اخلاق  فرزندان این مرز و بوم بودی

و فرزندان تو، خود نشانه‏ای از تربیت تو

تویی که اومدی و زود رفتی

 

تقدیم به روح بزرگوار همسر گرامیم، که یکی از معلمین خوب این مرزو بوم بود 

 




کلمات کلیدی :

همه چیز بخاطر پول کثیف

ارسال‌کننده : رضا اصفهانی در : 87/2/10 9:15 صبح

با اون کت و شلوار و دستمال گردنش روی صندلی ماشین نشسته بود و چنان بادی به غبغب انداخته‏بود که به غبغب کبوتر می‏گفت زکّی !

به یاد فرمایش مولا علی (ع) که مضمونش این بود افتادم : انسان به چه چیز خود مغرور است ؟! به ابتدای زندگی خود که نطفه‏ای است، یا به انتهای زندگی که لاشه‏ای بیش نیست و . . .

پسرش هم با یه قیافه عجیب و غریب پشت فرمون ژستی گرفته بود که انگار از دماغ فیل افتاده و خوش تیپ‏ترین پسر جوون دنیاس !!!!!

به قول حضرت یوسف (ع) (که زیبایی وصف نشدنی هم داشتند)، در جواب زلیخا : به چهره‏ام دل مبند بعد از مرگم، خیلی زود از بین می‏رود و . . . 

توی ماشین خنک بود و خنک کننده‏های صندلی‏ها هم روشن؛ چشمان پدر و پسر مثل چرخ و فلک تو خیابونای تهروون می‏چرخید و منتظر تماشای کسی که اونارو با حسرت نظاره کنه و نفسشون حال بیاد (منظورم نفس عماره یا اماره و یا . . .). خلاصه این‏که فقیر نگاه دیگران !

نه نگران افزایش جهانی فیمت نفت (که ما نفهمیدیم چرا به نفع مملکتمون نشد،؛ البته تو رسانه‏ها توجیه و تفسیرهایی رو شنیدیم ولی مگه مردم از پشت کوه اومدن که . . .)

نه نگران افزایش قیمت مواد خوراکی

نه نگران عدم افزایش حقوق کارمندی

نه نگران امتحانات پایان ترم دانشگاه؛ چون با پول همه چیز حل میشه حتی مدرک دانشگاهی !

نه نگران پروژه کاری که یه مهندس کارمند همیشه استرس اونو داره و بخاطر همین هر وقت تلویزیون فوتبالیستای نه چندان حرفه ای ولی مولتی تریلیاردر رو که نشون میده حسرت می خوره که چرا درس خونده و . . .

پس بنی‏آدم اعضای یکدیگرن چی جوریه ؟! البته این شعر «بنی‏آدم اعضای یکدیگرن» رو هم تفسیر کردن با کمک به نماینده شهرشون تا یه کارخونه برا خودش راه بندازه و . . . 

همه چیز و همه کس بخاطر پول کثیف !!!!!

و پله‏های ترقی (دنیوی) با پول کثیف !!!!!!

 




کلمات کلیدی :

لبخند

ارسال‌کننده : رضا اصفهانی در : 87/2/7 1:44 عصر

دلبسته‏ام و همه دلبسته

دلشکسته‏ام و همه دلشکسته

خسته‏ام و همه خسته

من و همه مانند هم ولی

بگویم

با دل پر دردم نقش خنده بر لبانم

اما شاید و شاید ، همه . . .

و هدیه می‏دهم لبخند را بر همه

تا، همه نقش خنده بر لب و من آرام

 

پس تصویر پایین نگاه کن و ازشون یاد بگیر و زیاد جدی نشو

 




کلمات کلیدی :

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >