کجايي اي گل گلزار زندگاني من
کجايي اي ثمر نخل زندگاني من
زديده تا شدي اي شاخ ارغوان پنهان
به خون نشانده مرا اشک ارغواني من
بيا و ببين که چه سان بي بهار عارض تو
به خون دل شده تر چهره ي خزاني من
اجل که خواست ترا جان بستاند از ره کين
چرا نخست نيامد به جان ستاني من
چو در وفاتت نمردم چه لاف مهر زنم
که خاک برسر من باد و مهرباني من
ز شربتي که چشيدي مرا بده قدري
که بي وجود تو تلخ است زندگاني من
چو مرگ چون تويي ديدم و ندادم جان
زمانه شد متحير ز سخت جاني من
تسليت به حضور شما آقاي اصفهاني
از خدا براتون صبر مسئلت ميکن
کاملا درک ميکنم اين غم ابدي شما رو
منم عزيزي رو اوايل پاييز از دست دادم و......
از خدا ميخوام با حضرت زينب محشور بشن
اين شعر و به ياد عزيزي که از دستش دادم تو وبلاگم گذاشتم