وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدمكي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شبز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدممرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم چرا كه از همه عالم، محبت تو گزيدم چو شمع خنده نكردي، مگر به روز سياهم چو بخت جلوه نكردي، مگر ز موي سپيدم بجز وفا و عنايت، نماند در همه عالم ندامتي كه نبردم، ملامتي كه نديدم نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دلز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدمبه روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردونگهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردمثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟