من خوب مي فهمم که از چشم تو افتادم
از بس نگامو سمت احساس تو هل دادم
از بس نگاهامو نديديو زمين خوردم
هر شب به احساس خودم لعنت فرستادم
اصلا چرا من اينهمه اصرار مي کردم
دستاي تو سردن ،دلم ميخواد برگردم
منکه تموم لحظه هامو با تو سر کردم
حالا به چشم تو فقط يک روح ولگردم
از اينهمه لبخندهاي کهنه بيزارم
من دوست دارم از دلت احساس بردارم
وقتي غرور و سرنوشتم توي دستاته
حس شکستن پيش چشماي تورو دارم
يک عمر فک کردم نباشي زود مي ميرم
اين روزها با بودنت دلشوره مي گيرم
از بودنت مي ترسمو از رفتنت هم
اي کاش مسري بود اين ترس فراگيرم
من خوب مي فهمم که از چشم تو افتادم
از بس نگامو سمت احساس تو هل دادم
از بس نگاهامو نديديو زمين خوردم
هر شب به احساس خودم لعنت فرستادم