• وبلاگ : دلتنگي و انتظار به همراه مهربوني
  • يادداشت : من آرام مي‏روم يا او ؟!
  • نظرات : 95 خصوصي ، 37 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3      >
     
    + بهانه 

    سراغ چشم تورا از غروب ميگيرم/

    بيا دوباره بتاب افتاب تقديرم...

    با غصه هاي هر شب تو خو گرفته ام
    با عشق دلنواز تو نيرو گرفته ام


    در موج پر تلاطم و طوفان چشمهات
    چون کشتي بلا زده پهلو گرفته ام


    من روز و شب هزارو هزاران بلا و درد
    زان طره ي خميده ي گيسو گرفته ام


    بودم چو آهويي و به دامت شدم اسير
    نه،آهويم تويي و من آهو گرفته ام


    در کوچه هاي شهر هميشه سراغ تو
    از هر کسي و هر جهت و سو گرفته ام


    از شام تا به صبح به يادت نخفته ام
    ديشب هزار جام ز ابرو گرفته ام


    از آن شبي که خار غمت بر دلم نشست
    خاموشي ام پريد و هياهو گرفته ام

    اين چشم منافق که دلم را به فنا دادبا توست؟نميدانم،با ماست؟بگويد

    + بهانه 

    هر صبح با اذان تو بيدار ميشوم

    الله اكبر از تو و چشم سياه تو

    + بهانه 
    من خواب ديده ام که به تو مي رسم ولي
    اخلاق عشق با دل من سازگار نيست
    بايد گذشت از تو ، ولي نه! نمي شود
    راهي به جز کشيدن اين انتظار نيست
    + دوست 

    غرور

    سال ها پيش از اين به من گفتي

    که ((مرا هيچ دوست ميداري؟))

    گونه ام گرم شد ز سرخي شرم

    شاد و سر مست گفتمت ((آري))

    باز ديروز جهد ميکردي

    که ز عهد قديم ياد آرم

    سرد و بي اعتنا ترا گفتم

    که دگر ((دوستت نمي دارم!))

    ذره هاي تنم فغان کردند

    که خدا را، دروغ مي گويد

    جز تو نامي ز کس نمي آرد

    جز تو کامي ز کس نمي جويد

    تا گلويم رسيد فريادي

    کاين سخن در شمار باور نيست

    جز تو، دانند عالمي، که مرا ؛

    در دل و جان هواي ديگر نيست

    ليک آرام ماندم و خاموش

    ناله ها را شکسته در دل تنگ

    تا طپش هاي دل نهان ماند؛

    سينه ي خسته را فشرده به چنگ

    در نگاهم شکفته بود اين راز

    که ((دلم کي ز مهر، خالي بود؟))

    ليک تا پوشم از تو، ديده ي من؛

    بر گل رنگ رنگ قالي بود

    دوستت دارم و نمي گويم.

    تا غرورم کشد به بيماري!

    زانکه مي دانم اين حقيقت را

    که دگر دوستم..... نمي داري....

    + دوست 

    با يه بغض بي بهونه

    مي نويسم تا بدوني

    ياد تو، تو دل مي مونه

    يادته وقتي مي رفتي

    دم به دم نگات مي کردم

    بغض سنگين توي چشمام

    گفتي: صبر کن برمي گردم

    يادته قسم مي خورديم

    عزيزم بي تو ميميرم

    اما حالا که تو نيستي

    من با دلتنگي اسيرم

    يادمه وقتي مي گفتم

    به خدا نميري از ياد

    آه سردي مي کشيدي!

    توي قلبم مثل فرياد

    اما حالا که تو نيستي

    حال و روز من خرابه

    آخر قصه ي عاشق

    اشک و ماتم و سرابه

    اما حالا که مي بينم

    بي تو دل رنگي نداره

    توي آسمون چشمام

    غروبا بارون مي باره

    مي دوني طاقت ندارم

    با غم و غصه اسيرم

    زود بيا که خيلي تنهام

    به خدا بي تو ميميرم


    + ؟؟؟؟ 

    غم فراق

    بار الهي! مددي، چون دل ما از پا رفت
    ساقي ما نرسيد و چه غمي بر ما رفت
    عشق را من که طلب کرده بدم با زاري
    دلبري داد که هوش همگان از جا رفت
    دلبر ما که ز حسنش همه را مست کند
    باده را زير لبم برد و سپس تنها رفت
    سوزهايي که کشيدم ز بر دلبر خويش
    همه مطلوب شدند و دل ما شيدا رفت
    گر چه او کار ندارد که چه ما مي گوييم
    دل بر اين مست شده چون دم او بر ما رفت
    چشم او آب حيات و صوت وي نغمه ي ناز
    از بر زلف و لبش هستي دل هم وا رفت
    صابري کن دل من دست خدا يارت باد
    که دل از دولت حق سرخوش و هم برنا رفت
    من جز او ناز نديدم اندر اين چرخ بلند
    که از او دست و دلم بي دل و پر معنا رفت
    دل من شوخ ز خود وا کن و مطرب بطلب
    که از اين دلبر دردانه به ما غم ها رفت
    مطربم گو که زند چنگ و هم آواز کند
    که از اين عشق ز غم سوزم و دل والا رفت
    تهنيت باد ز اين غم به دل تو ، آتش
    که گر از عشق نسوزي دم تو سرما رفت

    + ؟؟؟؟ 


    حرفي نزن ، نخند ، غرور تو ديدني است

    با يک اشاره عشق تو در من شکفتني است

    بينِ تمام معجزه هايي که ديده ام

    اعجاز چشم هاي تو باور نکردني است



    + ؟؟؟؟ 

    وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم
    شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم

    اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
    كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم

    كي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب
    ز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدم

    مرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم
    چرا كه از همه عالم، محبت تو گزيدم

    چو شمع خنده نكردي، مگر به روز سياهم
    چو بخت جلوه نكردي، مگر ز موي سپيدم

    بجز وفا و عنايت، نماند در همه عالم
    ندامتي كه نبردم، ملامتي كه نديدم

    نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
    ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم

    جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي
    چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدم

    به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
    گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم

    وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
    ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟

    + ؟؟؟؟ 

    يک خط نقوش هم نبودم امروز
    در جوش و خروش هم نبودم امروز
    اي عشق اگر شما نبودي حتي
    آلوچه فروش هم نبودم امروز


    + بهانه 

    او مست با نگاه عفيفت نمي شود
    بيدار با صداي ضعيفت نمي شود


    اي موج ارتفاع هوارت زياد شد
    اين قايق شکسته حريفت نمي شود


    تاثير چشم هاي تو ما را مذاب کرد
    اشکم حريف چشم ظريفت نمي شود


    اين لا ابال مست که خود را به باد داد
    من فکر مي کنم که شريفت نمي شود


    يک عذر خواهي از تو بدهکارم اي غزل
    هر جا که عشق بند رديفت نمي شود


    حتمآ اسير چشم تو داند فرار هم
    از پشت پلکهاي لطيفت نمي شود

    + دوست 

    دهانت را مي بويندمبادا گفته باشي دوستت دارم

    دلت را مي پويند مبادا شعله اي در آن نهان باشد

    روزگار غريبي است نازنين

    نور را در پستوي خانه نهان بايد کرد

    عشق را در پستوي خانه نهان بايد کرد

    + ؟؟؟؟؟؟؟ 

    آي عشق دونه آبي پيدايت نيست!!!

    + حسرت پرواز 
    وقتي تو نيستي گم ميشه آفتاب
    خاکستر ميشه حرير مهتاب
    از رفتنت من پر ميشم از شب
    شب دلهره شب اضطراب

    وقتي تو نيستي دنيا شب ميشه
    شب از دل من شب تا هميشه
    بي تو هر نفس تکرار ترسه
    لحظه لحظه نيست نبض تشويشه

    بي تو نه صدا مونده نه آواز
    نه اشک غزل نه ناله ساز
    بالي اگه هست از جنس کوهه
    از رنگ خاک و حسرت پرواز

    هيچکي عاشقت اينجور که منم
    نبود و نشد لاف نميزنم
    من از تويي که بد کردي با من
    گله ميکنم دل نميکنم

    هيچکي عاشقت اينجور که منم
    نبود و نشد لاف نميزنم
    من از تويي که بد کردي با من
    گله ميکنم دل نميکنم

    بي تو نه صدا مونده نه آواز
    نه اشک غزل نه ناله ساز
    بالي اگه هست از جنس کوهه
    از رنگ خاک و حسرت پرواز

    بي تو نه صدا مونده نه آواز
    نه اشک غزل نه ناله ساز
    بالي اگه هست از جنس کوهه
    از رنگ خاک و حسرت پرواز
       1   2   3      >