رقاصه هاي طناز پاييز
همراه ترانه ي زيباي آسمان
با عشوه هاي ناب
به آغوش سرد خاک
پناه ميبرند
و من
آرامِ آرام
عبور ميکنم
چنان آرامم که
رويا هم باورش نمي آيد
چُنان سردم که آرزوهايم همه قنديل ميبندند
چِنان محوم که خاطرات همه محو ميشوند
و آنچنان ساکت ، که حجمم در فضا گم ميشود
چنان گُمم که کلاغهاي سياه و بدصدا هم
وجودم را
با صداي مُضحکشان ، ريشخند ميگيرند
ولي
ثانيه ها ثانيه ميشوند
قرنها ، قرن
و من با زمان همگام ِ همگام
ديگر از ثانيه هاي قرن آسا خبري نيست
از قرنهاي ثانيه آسا هم خبري نيست
گفتم که آرامم
ساکتم
محوم
ولي مرداب نيستم
مَن، مَنم
بدون تو
بدون او
حتي بدون ما
مَن ، مَنـــــــــــــــــــــــــــــــــم